حجاب یعنی ... | ... hijab means
انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست
🌸 #حجاب یعنی؛
من به توجه کسی جز #خدا نیاز ندارم ...
🌸 #hijab means؛
I don't need any attention instead of #God ...
|
| ||||||||||||||||||||
| [ روابط دختر و پسر ] | [ خود ارضایی ] | [ نماز ] | [ کتاب ] | [ فرهنگ حسینی ] | [ چی بپوشم؟ ] | [ گناه ممنوع ] |
|
|
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - مشاهده همه | |||||||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
| ||||||||
| میهمان داریم | بیست و یک روز بعد | خانه ای کنار ابرها | فهرست مقدس | دیدن این فیلم جرم است | حق السکوت | یک وجب از آُسمان | ||||||||
| | ||||
| تا حالا
شده به عشقی به غیر از عشق به آدما فکر کنید؟ مثلا عشق به حجاب؟ راستش من نوع حجابم رو خودم انتخاب کردم... |
||||
| :: آرشیو رادیو سادات | ||||
انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست
🌸 #حجاب یعنی؛
من به توجه کسی جز #خدا نیاز ندارم ...
🌸 #hijab means؛
I don't need any attention instead of #God ...
انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست
[2] .. "حاج احمد متوسلیان/#freemotevaselian"
بعد از عمليات بيتالمقدس و فتح خرمشهر
زماني كه خدمت حضرت امام شرفياب شديم
حاج احمد از ناحيه پا مجروح شده بود و عصا در دست داشت.
وقتي كه خدمت امام رسيديم
ايشان با امام ملاقات خصوصي هم داشت براي عرض گزارش.
زماني كه از خدمت امام برميگشت
ديدم كه برادر احمد عصا در دست ندارد
و خيلي سريع و خيلي خوب دارد حركت ميكند
و اصلاَ احساس ناراحتي نميكند.
من از ايشان پرسيدم كه عصا را چه كردي.
گفت زماني كه خدمت امام بودم
امام پرسيدند كه پايت چه شده است
گفتم كه مجروح و زخمي هستم.
حضرت امام دستي بر زخم پايم كشيدند
و فرمودند ان شاءالله اين زخم خوب ميشود.
من از آن لحظه ديگر احساس درد ندارم و نياز به عصا هم ندارم.
انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

[2] .. "#کتاب_بخوانیم"
پاهای اسیر ...
نجام دادن فعالیت های ورزشی به صورت فردی و گروهی شور و نشاط زیادی بین اسرا به وجود آورده بود. به طوری که تا مدت ها روحیه ی خسته و پژمرده بچه ها را شاد و تحمل سختی ها و مرارت های دوران اسارت را کمی آسان می کرد. برای همین عراقی ها چشم دیدن شادی بچه ها را نداشتند. در یکی از مسابقات فوتبال، علی بیات، بعد از اینکه در آن بازی گل زد، وسط زمین رفت و مثل ورزش های باستانی دور خودش چرخید و شادی کرد. اندام درشتی داشت و با مهارت خاصی این کار را انجام می داد. عراقی ها تا این صحنه را دیدند، با دبه ای نفت به طرف زمین آمدند و گفتند:«چرا شادی می کنید؟ شادی برای اسیر ممنوعه.»
آنها علی را از سایر اسرا جدا کردند، روی پاهایش نفت ریختند و پاهای علی را تا زانو سوزاندند. فقط پاهای علی نبود که می سوخت، دل همه ی ما آتش گرفته بود. صحه ی دردآوری بود. بوی سوختن پاهای علی همراه فریادهایش همه ی فضای اردوگاه را پر کرده بود. ما هم هیچ کاری از دستمان بر نمی آمد و فقط نگاه می کردیم. برای بعضی دردها نه می توان گریه کرد و نه می توان فریاد زد. برای بعضی دردها فقط می توان نگاه کرد و بی صدا شکست. این همه قساوت فلب عراقی ها باور کردنی نبود. تا مدت ها بعد از اسارت لب به کباب نزدم؛ چون بوی سوختن و کباب شدن گوشت پاهای علی برایم تداعی میشد ...
:: خاطرات فتاح محمّدی از اسارتگاه های عراق
انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

[1] .. "#کتاب_بخوانیم"
عنایتی زهرایی ...
اوایل ماه رمضان بود و مثل همیشه گفتن اذان ممنوع. باید با صدای آهسته اذان می گفتیم تا عراقی ها نفهمند. هنگام نماز صبح، بعد از خواندن دعای سحر، قرار شد من اذان بگویم. وقت اذان شد و شروع کردم به اذان گفتن:«الله اکبر، الله اکبر ...» ناگهان سرباز بعثی پشت پنجره حاضر شد و گفت:«اینجا چه خبره؟ با اجازه ی کی داری اذان می گی؟ بیا جلو و کارتت رو بیار.»
در این حین، محسن، که اهل استان یزد بود، سریع پشت پنجره اومد و به نگهبان بعثی گفت:«من بودم که اذان گفتم. به بقیه کاری نداشته باش.»
نگهبان وارد آسایشگاه شد و روبه روی محسن ایستاد. به من اشاره کرد و گفت:«نه، من خودم اون رو دیدم. می خوای فداکاری کنی پدرسوخته!»
محسن اصرار کرد و گفت:«نه اشتباه می کنی. من اذان گفتم.»
سرباز عراقی داد زد و گفت:«خفه شو. برو بشین سرجات.»
سر انجام سرباز عراقی من را به زندان انفرادی برد. چند روزی در آنجا بودم. زندان انفرادی در اردوگاه موصل آنقدرگرم بود که از آن آتش می بارید. نگهبان بعثی گاهی اوقات به کف زمین آب می پاشید تا هوا دم کند و گرم تر شود. روزی یک نان سمون به من می دادند که با توجه به اینکه بیشتر آن خمیر بود، اگر نان را کامل می خوردم، از تشنگی از بین می رفتم. مجبور بودم قسمت کوچکی از نان را بخورم. سرباز بعثی بارها برایم آب می آورد، اما آن را جلوی چشم من روی زمین می ریخت. روزنه های زندان انفرادی را کاملا گرفته بودند تا چیزی از بیرون به دست من نرسد. تشنگی رمقم را گرفته بود. یک شب که دیگر تحمل عطش برایم امکان پذیر نبود، به حصرت فاطمه [سلام الله علیها] متوصل شدم و از آن بانو خواستم شهادت را نصیبم کند. با خود عهد بستم که اگر آب هم آوردند، نخورم؛ حتی اگر جان به جان آفرین بسپارم. با خود ذکر می گفتم. بعضی وقت ها ذکر شهادتین را به زبان می آوردم. در همان حال، سرباز عراقی در زندان را باز کرد و من را صدا زد. اما من سرم را بلند نکردم. دوباره صدایم زد و گفت:«بیا آب آوردم.» اما من اعتنا نکردم. با التماس و تمنا می گفت:«بیا آب آوردم.»
اصرار کرد و من را به حضرت فاطمه زهرا [سلام الله علیها] قسم داد تا آب را از دستش بگیرم. تا نام حضرت را به زبان آورد، سرم را بلند کردم و دیدم اشک از چشمانش جاری است. گفت:«این دفعه با دفعه های قبل فرق داره.»
لیوان آب را از او گرفتم و به یاد امام حسین [علیه السلام] و یارانش نوشیدم. دو لیوان دیگر هم برایم آورد و در ادامه گفت:«به حق فاطمه زهرا [سلام الله علیها] بیا و از من بگذر و حلالم کن.»
گفتم:«جریان چیه؟ تا نگی، حلالت نمی کنم.»
گفت:«نصفه شب، خوابیده بودم که مادرم من رو از خواب بیدار کرد و گفت:"چه کاری کردی؟ من رو شرمنده ی حضرت زهرا [سلام الله علیها] کردی. حضرت زهرا [سلام الله علیها] رو توی خواب زیارت کردم. گفت به پسرت بگو دل اسیری رو که به درد آوردی به دست بیار."»
اشک از چشمانم جاری شد و به خاطر عنایتی که حضرت زهرا [سلام الله علیها] به من داشت، دو رکعت نماز شکر به جا آوردم. دو روز بعد مرا به آسایشگاه برگرداندند. بدنم خیلی ضعیف شده بود. بچه ها چند دانه خرما به من دادند و کمی حالم بهتر شد ...
:: خاطرات فتاح محمّدی از اسارتگاه های عراق
انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست
[1] .. "حاج احمد متوسلیان/#freemotevaselian"
از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد.
برای عملیات مهمات كم داشتند.
رفته بود توی فكر.
پیرمردی آمد و كنارش ایستاد.
لباس بسیجی تنش بود.
فكر میكرد او را قبلاً جایی دیده است،
اما هر چه فكر می كرد یادش نمی آمد كجا.
پیرمرد به او گفته بود:
"تا ائمه را دارید، غم نداشته باشید. توی عملیات پیروز می شید. عملیات بعدی هم اسمش بیت المقدسه. بعد هم میریم لبنان. دیگه هم برنمی گردی."
گریه می كرد و برای من تعریف می كرد.
انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست
[4] .. "#پای_منبر"
نشانه های عقل:
3) برداشتن توشه برای شب اول قبر
» خوشا به حال کسی که در جوانی برای خود مرگ را جا انداخته باشد.
4) آماده بودن برای روز قیامت
🔹 حجت الاسلام حسین مؤمنی
◀️ طرح از: پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات
● سفارش طراحی
انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست
[3] .. "#پای_منبر"
نشانه های عقل:
2) روی آوردن به آخرت و کار کردن برای خدا
» خودتان را برای خدا زمین بزنید؛ هر چه سفت تر زمین بخورید بالاتر می روید ...
🔹 حجت الاسلام حسین مؤمنی
◀️ طرح از: پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات
● سفارش طراحی
انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست
[2] .. "#پای_منبر"
نشانه های عقل:
1) دل نبستن به دنیا و بی تعلقی به آن
» نسبت به دنیا تجافی کنیم!
رسول خدا به حضرت علی (علیه السلام) فرمودند:
بدبخت کسی است که دنیا را به آخرت می فروشد
و بدبخت تر از آن کسی است که آخرت را به دنیای دیگران بفروشد.
🔹 حجت الاسلام حسین مؤمنی
◀️ طرح از: پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات
● سفارش طراحی
انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست
[1] .. "#پای_منبر"
هر چوبی؛
چوب در حرم امام نمی شود ...
از چوب خشک می سازند
چرا که قرص و محکم است
امام [رضا] هم مومن "قرص" می خواهد ...
🔹 حجت الاسلام مهدی کشاورز
◀️ طرح از: پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات
● سفارش طراحی
انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست
[9] .. "جهاد و کار جهادی"
» ویژگی های کار جهادی | ط) کار مهم است، پُست و مقام امتیاز ندارد
مقام معظم رهبری می فرمایند:
«در جمهوری اسلامی، هر جا قرار گرفته اید، همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه ی کار ها به شما متوجه است.»
کار جهادی برای خداست و در پیشگاه خداوند نیز نیت و توجه به کار اهمیت دارد نه پُست و مقام و جایگاه های اعتباری دنیا. فرض کنیم که رهبر عزیز انقلاب، کاری، هر چند کوچک را بر عهده ی ما بگذارند. ما با چه شور و شوق و توجهی ان کار را انجام می دهیم؟!
حالا به این نکته برگردیم که کار جهادی، کار معطل مانده ای است که خداوند به شرط نیت الهی و اخلاص بر عهده ی ما می گذارد.
با چنین کاری که خداوند توفیق انجام دادنش را به ما داده است، چگونه مواجه شویم؟ مسلم است که عزم خود را جزم می کنیم تا آن کار را به بهترین و زیباترین شکل انجام دهیم.
انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست
[7] .. "جهاد و کار جهادی"
» ویژگی های کار جهادی:
ز) سستی نکردن و تحمل سختی ها | سوره آل عمران آیه 152
[و (در نبر اُحد) قطعاً خدا وعده خود را با شما راست گردانید: آنگاه که به فرمان او، آنان را می کشتید، تا آن که سست شدید و در کار (جنگ و بر سر تقسیم غنایم) با یکدیگر به نزاع پرداختید و پس از آنکه آنچه را دوست داشتید (یعنی غنایم را) به شما نشان داد، نافرمانی نمودید. برخی از شما دنیا را و برخی از شما آخرت را می خواهند. سپس برای آنکه شما را بیازماید، از (تعقیب) آنان منصرفتان کرد و از شما درگذشت و خدا نسبت به مؤمنان با تفضل است.]
کار جهادی بدون استقامت شکست خورده است. بین جبهه ی خودی و دشمن، رابطه ی برد، باخت حاکم است: اگر در برابر مشکلات و موانع ایستادگی شود، مشکلات برطرف می شود و غلبه بر دشمن به دست می آید. ولی اگر در برابر دشمن تزلزل و ضعف نشان داده شود، نتیجه ای جز شکست در پی نخواهد داشت. تصور نتیجه برد، برد در مقابل دشمن، به این معنی که مانع سرجایش بماند و جبهه ی خودی بتواند به راهش ادامه دهد، توهم مضحکی است.
در کار جهادی، همواره باید پُر کار و خستگی ناپذیر بود. جهاد از ماده ی جهد است به معنای مشقت که از طریق مال و جان و بذل توان انجام می شود.
:: سوره نساء آیه 104
[در دست یابی به گروه مشرکان سستی نکنید. اگر شما از جراحات و تلفات خود در جنگ درد می کشید، آنها نیز مانند شما از زخم ها و کشته های خود درد می کشند. با این حال با یکدیگر یکسان نیستند؛ زیرا شما چیزهایی از خدا امید دارید که آنها امید ندارند و خدا به مصلحت بندگان داناست و فرمان هایش استوار و حکیمانه است.]
رفع موانع و مشکلات و جبران عقب ماندگی ها به تلاش مضاعف نیاز دارد.
مقام معظم رهبری می فرمایند:«جهاد مداوم نیاز همه است. همه پیشرفت ها، همه ی تمدن سازی ها به برکت مجاهدت دائم شده است. مجاهدت دائم همه اش رنج کشیدن نیست. جهاد شوق آفرین است.»
|
|
|
صفحه نخست |
آرشیو مطالب |
تماس با ما |
عضویت |
عناوین مطالب |
لينك rss |
سفارش طراحی |
ارسال مطلب
Mail: sadatstu@gmail.com تمامی حقوق مطالب و تصاویر پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات وقف مادر سادات است. » انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست « |