پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات | امام رضا
پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات | امام رضا

.
.
در پنجمین شماره‌ گاهنامه‌ "مثبت+دانش آموز"
شهادت از جنس دخترانه، عزت و احترام زن و نیز پاسخی به گناه بی حجابی و... را بخوانید:
 نسخه مطالعه (اندازه A4)
:: آرشیو نشریات
[ روابط دختر و پسر ] [ خود ارضایی ] [ نماز ] [ کتاب ] [ فرهنگ حسینی ] [ چی بپوشم؟ ] [ گناه ممنوع ]

   - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -     مشاهده همه
           
میهمان داریم   بیست و یک روز بعد   خانه ای کنار ابرها   فهرست مقدس   دیدن این فیلم جرم است   حق السکوت   یک وجب از آُسمان
 
  تا حالا شده به عشقی به غیر از عشق به آدما فکر کنید؟
  مثلا عشق به حجاب؟
  راستش من نوع حجابم رو خودم انتخاب کردم...
  :: آرشیو رادیو سادات  

#حیات_رضوی [8] - پرهیز

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

#امام_رضا [علیه السلام] می فرمایند: "پرهیز از یک چیز، ترک کردن آن نیست، بلکه این است که آن جیز را کم انجام دهد."
📚 عیون اخبار الرضا، جلد 1، صفحه 27

#حیات_رضوی [7] - تشکر

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست


#امام_رضا [علیه السلام] می فرمایند: "هرکس که از نعمتی که مخلوقین به او داده اند #تشکر و قدردانی نمی کند، در واقع شکر خداوند عزوجل را به جا نیاورده است"
📚 عیون اخبار الرضا، جلد ۲، صفحه ۲

#حیات_رضوی [6] - حمام

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست


#امام_رضا [علیه السلام] به حمام درآمد، شخصی به آن حضرت رو کرد و گفت: «ای مرد! پشتم را کیسه بکش»، امام در حالی که داشت پشت آن مرد را کیسه می‌کشید، امام را به آن فرد، معرفی کردند، آن مرد با آن‌که از آن حضرت عذرخواهی می‌کرد، امام هم‌چنان پشت آن مرد را کیسه می‌کشید و او را دلداری می‌داد.
📚 مناقب آل ابی‌طالب، ص362

#حیات_رضوی [5] - نعمت

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست


#امام_رضا [علیه السلام] خطاب به علی بن شعیب می فرمایند:
ای علی! همسایگانی خوب برای نعمت های خدا باشید؛ چرا که این نعمت ها وحشی و از دست رفتنی می باشند، این نعمت ها از قومی دور نمی شوند که دوباره به سوی آنان برگردند."
📚 بحارالانوار، جلد 75، صفحه 341

#حیات_رضوی [4] - مزه

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست


#امام_رضا [علیه السلام] می فرمایند:
"مزه آب مزه زندگی است و مزه نان مزه زیستن است."
📚 مناقب آل ابی‌طالب، ج3، ص463

#حیات_رضوی [3] - چله

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست


#امام_رضا [علیه السلام] می فرمایند:
"هر كس چهل روز كارش را تنها برای خدا خالص كند خداوند سرچشمه‌های حكمت را از زبانش به قلبش جاری سازد."
📚 بحار الانوار، ج67، ص243

#حیات_رضوی [2] - اخلاص

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست



#امام_رضا [علیه السلام] می فرمایند:
"اخلاص اطاعت از خدای متعال و برترين عبادت است."
📚 فقه الرضا، ص141، باب11
📚 مسند الامام الرضا، ص44

#حیات_رضوی [1] - مؤمن

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست


#امام_رضا [علیه السلام] می فرمایند:
"خداوند مؤمن را از نور خویش آفرید... پس هر مؤمنی برادر حقیقی مؤمن دیگری است و بر انسان #مؤمن است که با دیگران در هر چیزی که برابری در آن رواست، به برادری و مواسات رفتار کند."
📚 بحار الانوار، ج74، ص224

السلام ...

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

یک گنبد زرد،
دو تا گلدسته،
یک گنبد فیروزه‏ای با دو تا گلدسته فیروزه‏ای
این قشنگ‏ترین نمای حرم امام رضا (علیه السلام) از توی خیابان است.
هر وقت به اینجا مي‏رسد،
درست رو به گنبد احساس سبکی خاصی میکند.
می رسد به درهای ورودی.
چقدر آرزو دارد دستی روی شانه‏اش بخورد!
چقدر دوست دارد وقتی اذن دخول را مي‏خواند، یکی با صدای بلند اذنش دهد!
اينجا کسي دلش را به آقاي مهرباني داده است.
 اشکهايش آرام آرام از روي گونه هاي خسته اش عبور مي کند
و او با دستهاي لرزان و بي رمق غبار از چهره آفتاب سوخته اش مي گيرد.
هنوز باور نمي کند که به بهشت زمين پاي گذاشته،
هنوز در بهت و حيرت است که آيا اوست که لايق ديدار دوست شده است؟
نگاه هايش را دنبال مي کنم،
گاهي به ايوان می دود و گاهی به سقاخانه و گاهی هم به عبور کبوتران گره می خورد.
او با اين فضا آشناست و گويي در تمام اين روز های عمری که از خدا گرفته، بارها و بارها به زيارت آمده است.
دوست دارد تمام صحن‌ها را بگردد؛
همه صحن‌ها رواق‌ها، تمام درها، كاشي‌ها، تمام محراب‌ها، دالان‌ها.
اما يكراست رفت سمت سقاخانه.
كبوتر‌هاي روي سقاخانه و كاسه‌هاي طلايي برايش يك معني خوب داشتند و هر جا كه مي‌رفت رنگ تازه‌اي مي‌ديد.
رو به گنبد میکند و آرام با بغض در گلویی که حالا مرحمی پیدا کرده و دارد بیرون می ریزد، زمزمه میکند:
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی...

[1] .. "#پای_منبر"

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

[1] .. "#پای_منبر"
هر چوبی؛
چوب در حرم امام نمی شود ...
از چوب خشک می سازند
چرا که قرص و محکم است
امام [رضا] هم مومن "قرص" می خواهد ...

🔹 حجت الاسلام مهدی کشاورز

◀️ طرح از: پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات
سفارش طراحی

یك فانوس روشن

انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست

یك فانوس روشن
 

در خانه را كه بست انگار هنوز شك داشت، با خودش گفت:«چرا چیز بهتری را نذر نكردم؟» سپس دستی كشید بر روی كلون مردانه كه بعد از میرزا خدا بیامرز شوهرش دیگر كسی آن را به صدا در نیاورد تا این كه... خودش می گفت:«هر كه بود متبرك كرده خانه را .» دو قدم رفت سپس ایستاد ولی قدم های بعدی را محكم تر برداشت چیزی را هم گرفته بود زیر چادرش. كوچه تنگ و تاریك بود به همین خاطر شب ها ترسناك به نظر می رسید ولی امشب به خاطر تولد امام رضا(علیه السلام) همه جا روشن بود. پیرزن پس از مرگ میرزا زندگی سختی داشت،نرگس را هم به سختی بزرگ كرد تا این كه برای نرگس خاستگار آمد پیرزن هر چه داشت و نداشت را فروخت تا جهاز دخترش را كامل كند، این بود كه دیگر دست به دامان امام رضا(علیه السلام) شد.
 
وقتی به نزدیكی حرم رسید ایستاد و تعظیمی كرد، سپس وارد بازرسی شد، صدای زنی بلند شد كه:
ـ مادر این چیه، نمی شه ببری داخل!!
ـ نذره دخترم چیكارش كنم؟؟؟
ـ قدغنه نمی شه ببری داخل، مادرجان.

دو دقیقه طول كشید تا بلاخره آمد. دستی به در طلایی حرم كرد و گفت:
«آقا تو كه بی نیازی، این رو قبول كن كه سند نیاز ما باشه
رفت و گوشه ای نشست. چادرش را كنار كشید و فانوس رنگ و رو رفته را كناری گذاشت. كبریت را در آورد و آتش زد. خواست بلند شود كه مردی گفت:«مادر این جا چه می كنی؟؟؟»
ـ نذر دارم پسرم.
ـ اگه نذر داری باید اونجا ببری. و بعد با دست به جایی اشاره كرد.

داخل دفتر نذورات كه شد مردی را دید، در حالی كه دسته پولی را می شمرد به پیرزن گفت:«بله! مادر نذر داری، بگو تا بنویسمش.»
پیرزن چادرش را كنار كشید و فانوس را گذاشت روی میز ، مرد نگاهی به فانوس كرد و سپس به او گفت:« مادر جان امام رضا (علیه السلام) قربونش بشم این همه لامپ برقی داره، اگه می خوای می گیرمش ولی من یه فانوس رو به كدوم قسمت تحویل بدم؟»

پیرزن می خواست حرفی بزنه، ولی بغض ای كه آمده بود توی گلویش نگذاشت. با نارحتی فانوس را برداشت، پاهایش می لرزید از پیری یا سرما یا دلشكستگی. هنوز دو قدم بیشتر نرفته بود كه ناگهان همه جای حرم تاریك شد. چند لحظه بعد همه جا روشن شد، انگار برق اضطراری بود.

پیرزن قدم بعدی را كه برداشت لامپ ها و چراغ ها كم نور و پر نور شدند وبعد هم خاموشی مطلق.
صحن یك لحظه خاموش شد و هیچ نوری نبود جز، نور فانوس پیرزن كه زیر چادرش بود.

كتاب: یک فانوس روشن
نوشته ی: مـهدی قزلی

  عضویت در خبرنامه                                        

صفحه نخست | آرشیو مطالب | تماس با ما | عضویت | عناوین مطالب | لينك rss | سفارش طراحی | ارسال مطلب
Mail: sadatstu@gmail.com
تمامی حقوق مطالب و تصاویر پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات وقف مادر سادات است.
» انتشار مطلب با ذکر منبع موجب خشنودی خداست «