📋 #أین_عمار (25) | فرمانده گردان
گروهی از صداوسیما برای مصاحبه آمده بودند. دنبال فرمانده گردان می گشتند.
رفته بود داخل سنگر و می گفت:
"بروید بگویید فرمانده این گردان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است."
آخر هم مصاحبه نکرد.
بعد از شهادتش بود که خیلی ها تازه فهمیدند او فرمانده بوده است...
#شهید_قربانعلی_عرب

 

📖 | #کتاب_بخوانیم [27]
قبل از عملیات کربلای چهار، حاج حسین خرازی آمد و برای نیروها صحبت کرد به محض تمام شدن حرف هایش مهرداد عزیزاللهی جلو رفت و گفت: "حاجی سفارش کن که منو بندازن سر ستون."
وقتی بچه ها از زیر قرآن رد و به طرف آب میرفتند مهرداد جلوتر از بقیه حرکت کرد و رفت پشت سر نفر اول که یک نیروی اطلاعاتی بود ایستاد، سر حلقه را گرفت و وارد آب شد.
پ,ن: ستون داخل آب مثل ستون در خشکی نبود. برای عملیات آبی باید هر نیرو حلقه ای از یک طناب که چپ و راست آن به اندازه نیم متر حلقه داشت را می گرفت تا در آب همه در یک ستون و صف حرکت کنند.

📋 #أین_عمار (24) | هر جا ضعیف تر است
وقت عملیات هر جا مشکلی بود او را می فرستادند جلو. والفجر مقدماتی بود که لشکر به سه تیپ تبدیل شد. نیرو های کادر کم بودند و قربانعلی در اختیار فرماندهی لشکر بود.
تمام تیپ ها اصرار داشتند که او را به طرف خودشان بیاورند اما خودش می گفت:
"جایی می روم که ضعیف تر است."
#شهید_قربانعلی_عرب

🗳 #وظیفه_ما_در_انتخابات (1) | انتخابات را پر‌شور کنید
در درجه اول دشمن مایل است که انتخابات بی رونق شود.
البته در درجه دوم ممکن است کسی را بر کسی ترجیح دهند؛ اما آن در درجه بعدی است؛
نقطه مقابل آن، برای دلسوزان نظام و شخص اینجانب، در درجه اول این مهم است که انتخابات، انتخابات پررونق و پرشوری شود.
[ #سید_علی_خامنه_ای | 80/2/11 ]

 

✅آقا در سخنان خود سه دسته را مورد خطاب قرار داد . از مردم که حماسه آفریده بودند حسابی قدردانی کرد. سیاسیون را به رعایت قانون و پرهیز از اعتراضات خیابانی دعوت کرد . به دشمنان هم گوشزد کرد که حنایشان دیگر رنگی برای مردم ایران ندارد و ادامه ی این هیاهو ها ، آب در هاون کوبیدن است. کلام رهبر، چشم خیلی ها را باز کرد و خیلی ها را از بیراهه به را کشاند .

💢«من از همه ی این دوستان ،این برادران ، می خواهم بنا را برادری بگذارید . بنا را بر تفاهم بگذارید. قانون را رعایت کنید . راه قانون باز است . راه محبت و صفا باز است . از این راه بروید . و امید وارم خدای متعال توفیق بدهد که همه از این راه بروند . خب، همه پیشرفت کشور را می خواهند . جشن پیروزی چهل میلیونی را این برادران ، گرامی بدارند و نگذارند دشمن این جشن را خراب کند همچنانی که دشمن می خواهد خراب کند . البته اگر کسانی بخواهند راه دیگری را انتخاب بکنند آن وقت بنده دوباره خواهم آمد و با مردم صریح تر از این صحبت خواهم کرد .»

✅فکرش را بکنید ، رهبر یک جامعه پس از هر انتخابات و قدرت نمایی خیابانی کاندید های معترض ، از ترس اینکه نکند مردم از نظام ، روی برگردانند و یا به مصلحت نظام نباشد چشمش را روی قانون ببندد ، خب دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود هیچ ، اصلا اثری از سنگی باقی نمی ماند !
کلید صحبت های آقا در دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی ، مسئولان نظام اسلامی و مردم سه چیز بود : قانون ، قانون و قانون . ایشان تکلیف را بر همه روشن کردند که فصل الخطاب ، قانون است و خودشان هم تاکید کردند که زیر بار زور نخواهند رفت.

💢«اگر قانون حاکم نشد ، آن چیزی که از بی قانونی بر سر همه خواهد آمد ، بسیار تلخ تر است از آنچه که اجرای قانون ممکن است در کام بعضی تلخی به وجود بیاورد " و من صاق علیه العدل فالجور علیه اضیق" . عدل همان رعایت قانون است ، اگر ما از رعایت قانون احساسی ضیق کردیم ، نخواستیم به قانون تن بدهیم آن چه که بر سر ما از بی قانونی خواهد آمد به مراتب از این تلخی تحمل قانون سخت تر است این را باید همه توجه کنند . »

✅مقام معظم رهبری (مدظله العالی) ، دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری را بهترین فرصت برای یک آسیب شناسی کارشناسانه ، پیرامون مسائل انتخابات دانستند .
پس از آن دیگر همه و همه ، حتی خواص فهمیدند بصیرتی که ایشان سخن از آن می گفتند دقیقا یعنی چه . فهمیدند که دشمن مدت ها در تلاش است که ذهن مردم را از دشمنی خود منصرف کند ، فهمیدند که ما در حال جنگیم و بیش از همه چیز به وحدت نیاز داریم ، فهمیدند که با اندکی بصیرت می توان نظام را به لبه پرتگاه نکشاند !

💢باید بصیرت داشت . آن چه که انسان از نخبگان جامعه و جریانات سیاسی و گروه های سیاسی انتظار دارد. این است که با این حوادث ، با این خطوط دشمن ، با بصیرت مواجه بشوند ، با بصیرت ، اگر بصیرت وجود داشت و عزم مقابله وجود داشت ، خیلی از رفتار های ما ممکن است تغییر پیدا بکند ، آن وقت وضعیت بهتر خواهد بود . بعضی از کارها از روی بی بصیرتی است.

 

تقدیم به روح شهید مصطفی چمران

رادیو سادات» بلدِ راه:
همکاری با مرکز شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی (ره)

> قسمت 1
> قسمت 2
> قسمت 3

دوستان و عزیزانی که مارا یاری نمودند:

گویندگان:
مقدم، شهاب برادران، جمال برادران، آقاباباگلی، اشکبوس و نصر

نویسندگان:
کمیته نشریه مرکز شهید بهشتی (ره)

تدوین:
علیرضا آقاباباگلی و علی قنبری

ضبط:
استدیو ترنم

مدیر تولید:
سجاد اشکبوس

و با تشکر از همه ی کسانی که مارا در این برنامه یاری رساندند.

 

حمید داودآبادی
دیدم که جانم می رود

[11] .." #کتاب_بخوانیم "
طبق روال هر روز، رفتیم طبقه ی بالای خانه ی ما. نمی دانم چرا، ولی انگار معتادش شده بودم. تا نشستم روی زمین گفتم:
- مصطفی، زود باش دستات رو بگیر جلو.
دست هایش را که به هم چسباند و گرفت جلوی صورتم، شروع کردم هر گندی که از دیروز تا امروز زده بودم، گفتن.
که خندید و گفت: حمید، واسه چی هر روز که این کارو باهم می کنیم، گناهامون کمتر میشه یا دستامون خالی تر؟
- خب معلومه. که کمتر گناه کنیم.
- ببین، من نه بهشت دارم که بهت بدم، نه جهنم دارم که عذابت بدم؛ بالای سرتم نیستم که از چشام بترسی. پس چرا گناهات هر روز کم تر می شه؟
- خب همه ی اینا بخاطر معرفته دیگه. برای من مهمه که وقتی به تو قول دادم گناه نکنم، اگه خلاف اون رو انجام بدم، خیلی بی معرفتیه.
در حالی که پرید و صورتم را بوسید، گفت:
- خب آخه قربونت برم، وقتی توی قرآنش میگه آیا نمیدونند که خدا آنها رو می بینه پس باید ببینیم که بی معرفتی چه خدایی رو داریم انجام میدیم. مگه نه این که اون مارو خلق کرده  و خدایی کرده؟ حالا داریم جلوی اون معصیت می کنیم؟

رئیس علی دلواری قهرمان مبارزه با استعمار انگلیس است و ملت ایران همانند شهید رئیس علی دلواری که در مقابل انگلیس ایستادگی کرد، امروز در برابر قدرت های متجاوز به سرکردگی آمریکا ایستاده است و از دشمنان خود هیچ واهمه ای در دل ندارد.
دیدار اهالی بخش دلوار با رهبر انقلاب 70/10/11

Rais Ali Delvari is the hero of fighting against England colonialism and Iranian people like the martyr Rais Ali Delvari who stood out against England, today has stood out against aggresive powers led by America and has no fear of their enemies.

Delvar parishioners meeting with supreme leader of Iran
01/30/1992 " Rais Ali Delvari

[4] .. #سیاست_خارجی_در_نگاه_رهبری
موضع تهاجمی داشته باشیم ...

✅ باید تلاش کنیم تا #مولفه‌های_قدرت خودمان را بشناسیم و در بسیاری از مسائل جهانی، موضع اساسی جمهوری اسلامی را به عنوان یک #موضع_تهاجمی اتخاذ کنیم.

◀️ ما در چند مساله می توانیم موضع تهاجمی داشته باشیم:
⬅️ در قضیه‌ی حقوق بشر،
⬅️ در مساله‌ی زن،
⬅️ در زمینه‌ی سلاحهای کشتارجمعی،
⬅️ در مساله‌ی مبارزه‌ی با تروریسم و مساله‌ی حقوق اقلیت‌ها،
⬅️ مساله‌ی مبارزه‌ی با سلطه،
⬅️ مساله‌ی حق حاکمیتِ برابر دولت‎ها،
⬅️ مساله‌ی مبارزه با اشغال و حضور نظامی،

◀️ (اینها) از مواردی است که باید مواضع شما کاملاً در این مسائل تهاجمی باشد.
1383/05/25

◀️ طرح از: پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات
● سفارش طراحی

:: پنجمین سالگرد آسمانی شدنت مبارک!
آرمیتا همیشه میگه که آرزویم این است که شغل پدرم را ادامه بدم و مثل بابا شهید بشم. من به او می‌گویم که مامان جان پس من چی؟ من تنها بمونم؟ و او جواب می‌دهد: «مگه شما نمیگی شهدا زنده‌اند و ما نمی‌تونیم اونا رو ببینیم ولی اونا ما رو می‌بینند، هر وقتی که منم شهید بشم همیشه میام بهت سر میزنم و تنهایت نمی‌گذارم!»

همسر شهید
داریوش رضایی نژاد

 

[2] .. "#کتاب_بخوانیم"
پاهای اسیر ...
نجام دادن فعالیت های ورزشی به صورت فردی و گروهی شور و نشاط زیادی بین اسرا به وجود آورده بود. به طوری که تا مدت ها روحیه ی خسته و پژمرده بچه ها را شاد و تحمل سختی ها و مرارت های دوران اسارت را کمی آسان می کرد. برای همین عراقی ها چشم دیدن شادی بچه ها را نداشتند. در یکی از مسابقات فوتبال، علی بیات، بعد از اینکه در آن بازی گل زد، وسط زمین رفت و مثل ورزش های باستانی دور خودش چرخید و شادی کرد. اندام درشتی داشت و با مهارت خاصی این کار را انجام می داد. عراقی ها تا این صحنه را دیدند، با دبه ای نفت به طرف زمین آمدند و گفتند:«چرا شادی می کنید؟ شادی برای اسیر ممنوعه.»
آنها علی را از سایر اسرا جدا کردند، روی پاهایش نفت ریختند و پاهای علی را تا زانو سوزاندند. فقط پاهای علی نبود که می سوخت، دل همه ی ما آتش گرفته بود. صحه ی دردآوری بود. بوی سوختن پاهای علی همراه فریادهایش همه ی فضای اردوگاه را پر کرده بود. ما هم هیچ کاری از دستمان بر نمی آمد و فقط نگاه می کردیم. برای بعضی دردها نه می توان گریه کرد و نه می توان فریاد زد. برای بعضی دردها فقط می توان نگاه کرد و بی صدا شکست. این همه قساوت فلب عراقی ها باور کردنی نبود. تا مدت ها بعد از اسارت لب به کباب نزدم؛ چون بوی سوختن و کباب شدن گوشت پاهای علی برایم تداعی میشد ...
:: خاطرات فتاح محمّدی از اسارتگاه های عراق